میرامووی

زن جوانی (ساندرا با بازی ماریون کوتیار) به خاطر افسردگی روحی با رأی همکارانش از کار اخراج می‌شود اما او تلاش می‌کند با متقاعد کردن همکارانش به گذشتن از پاداش و امتیاز مالی ویژه‌ شان به او کمک کنند که شغل‌اش را از دست ندهد. داستان فیلم در دو روز و یک شب یعنی از جمعه تا دوشنبه اتفاق می‌افتد. ژولیت، دوست ساندرا با رئیس شرکت قرار گذاشته که روز دوشنبه در مورد ماندن یا اخراج ساندرا دوباره رأی گیری کنند. اما همکاران ساندرا هر کدام به بهانه‌ای حاضر به حمایت از او نمی‌شوند. ...

داستان درباره زنی به نام کارلی است. زمانی که شوهر کارلی برای کاری به مسافرت می رود کارلی تصمیم می گیرد تا او را سوپرایز کند ولی متوجه می شود که شوهرش دو زن دیگر دارد و حالا می خواهد که انتقام بگیرد اما متوجه می شود که ...

در یک جامعه به ظاهر بی نقص ، بدون جنگ ، درد ، رنج و یا اختلاف، پسر جوانی تصمیم می گیرد که از یک پیرمرد در مورد درد و لذت های واقعی دنیای "واقعی" چیز هایی یاد بگیرد و ...

داستان فیلم در مورد یک استاد ادبیات است که به قمار بازی اعتیاد دارد و از این رو گرفتار گروهی از گنگسترها می شود...

سه دوست زمانی وضعیت خودشان را درک می کنند که می بینند هر سه نتیجه ای در زندگی نگرفته اند...

مردی به نام قدرت که با دختر عمه خود بنام اوزنور رابطه داشت از آن باردار میشود وقدرت ازش فاصله میگیرد واوزنور در یک درگیری با قدرت بچه خود را از دست میدهد .و اوزنور بخاطر اینکه از قدرت انتقام بگیرد.وقدرت را برای خودش کند. پیش دعا نویس می رود با اینکار .خطر بسیار جدی خانواده قدرت را تحدید میکند ...

داستان فیلم در گذشته دور رخ می دهد. در این دوران گریگوری معروف به شبح (جف بریجز) از آخرین بازماندگان نسلی است که سرزمینشان را از شر ساحره ها و معروف ت رین آنها یعنی مادر مالکین (جولیان مور) نجات داده است. اما به تازگی مالکین موفق شده خود را از اسارت آزاد کند و گریگوری هم در شرایط حال، قادر نیست مانند گذشته از سرزمینش به خوبی محافظت کند و نیاز به تربیت یک شاگرد برای جایگزین کردن خودش بیش از پیش احساس می شود. به همین منظور ..

یک چوب بر ثروتمند بنام جورج پمبرتون که در سال 1929 در کارولینای شمالی زندگی می کند، قصد دارد خوشی های زندگی اش را با زنی در میان بگذارد که همیشه در کنار او باشد. به همین دلیل طی یکی از سفر های کاری اش، در بوستون به زنی جوان به نام سرنا علاقه مند می شود....

یک پسر یتیم ، که پدرش توسط قدرتی تاریک و مرموز کشته شده است ، در تلاش است تا دوباره عدالت را به شهر بازگرداند. اما

داستان یک برده به نام میلو را روایت می کند که به مبارزات گلادیاتوری می پردازد در این بین زمانی عشق یکی از دختران خاندان پادشاهی به سراغش می آید که آتشفشان عظیم شهر پومپی فوران کرده و به زودی شهر را نابود خواهد کرد اما این تازه شروع ماجراست...